معنی محمد ظاهر شاه

حل جدول

محمد ظاهر شاه

آخرین پادشاه افغانستان

نام های ایرانی

شاه محمد

پسرانه، شاه (فارسی) + محمد (عربی) نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه

لغت نامه دهخدا

شاه محمد

شاه محمد. [م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ) ولد مولانا حسن شاه شاعر است، ابریشم کاری میکرد. ازوست این مطلع:
میشدم در طلب یار نمی پرسیدم
خبرش را ز کسی تا که نگوید دیدم.
(مجالس النفایس ص 154).

شاه محمد. [م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ) ملازم بابر پادشاه بود و منصب کتابداری داشت. این مطلع از اوست:
هر چند شعله زد شب غم برق آه ما
روشن نگشت پیش تو روز سیاه ما.
(مجالس النفایس ص 167).


شاه محمد شیرازی...

شاه محمد شیرازی. [م ُ ح َم ْ م َدِ] (اِخ) ملقب به عارف اصطهباناتی، در اصطهبانات بدنیا آمد و در حدود 1130 هَ. ق. به شیراز درگذشت. در دوران خود سرآمد دانشمندان شیراز بود. (از الذریعه ج 9 ص 665). و نیز رجوع به عارف اصطهباناتی شود.


کلاته شاه محمد

کلاته شاه محمد. [ک َ ت َ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ) دهی است از دهستان دولت خانه ٔ بخش حومه شهرستان قوچان. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنه 243 تن. آب آنجا از قنات محصول آن غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


ظاهر

ظاهر. [هَِ] (اِخ) سیف الدین ططر، مکنی به ابوالفتح. ششمین سلطان ممالیک برجی مصر. پس از احمد، مظفر در سال 824 هَ. ق. به حکومت نشست لکن حکومت او دیر نپائید و ناصرالدین محمد صالح، جانشین او شد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 74 شود.

ظاهر. [هَِ] (اِخ) (شیخ...) صدفی. او راست: «السر المصون فیما کرم به المخلصون ». (کشف الظنون).

ظاهر. [هَِ] (اِخ) ابن عمربن ابی زیدان (1106- 1196 هَ. ق.). مردی زیرک و شجاع بود. اصل وی از مدینه است و یکی از نیاکان او به فلسطین مهاجرت کرد و آنجا توطن گزید. پدرظاهر در روزگار ولایت امیر بشیر شهابی بر لبنان، حاکم صفد و توابع آن بود و پس از او پسرش ظاهر به حکومت صفد نشست. سلیمان پاشا والی دمشق در سال 1150 هَ. ق. به مقاتله ٔ وی برخاست و ظاهر در طبریه متحصن شد و چون سلیمان پاشا دفعهً وفات یافت و یا به قولی مسموم گشت، در کار ظاهر گشایشی پیدا آمد و بر عکه و ناصریه و طبریه دست یافت. و عثمان پاشا والی دمشق به سرکوبی وی مأمور شد ولی سپاهیان ظاهر او را منهزم ساختند و ولایات صیدا و عکه و حیفا و یافا و رمله و جبل نابلس و نواحی مشرق اردن و صفد و جبل عامل زیر فرمان او درآمد و حکومت عثمانی در ساحل حیفا نیز اضطراراً او را به حکومت آن نواحی بشناخت و پس از این وقایع مردی به نام ابوالذهب که از سران لشکر مصر بود بر وی خروج کرد و حکومت را از چنگ او بیرون کرد و کار ظاهر به خواری کشید. اما چون ابوالذهب ناگهانی در صیداء به سال 1188 بمرد، ظاهر بار دیگر ولایات وسیعه ٔ خود را تحت سلطه ٔ خویش درآورد و همچنان بر حکومت باقی بود تاآنگاه که دولت عثمانی دسته ای از کشتی ها برای فتح عکه مجهز کرد و ظاهر که سرگرم تهیه ٔ وسائل مقاومت بود گرفتار تزویر و خیانت یکی از سرداران مغربی خویش گردید و کشته شد. (الاعلام زرکلی چ مصر ج 2 صص 454-455).

ظاهر. [هَِ] (اِخ) ابن ابی منصور الحاکم، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الظاهر لاعزاز دین اﷲ. هفتمین خلیفه ٔ فاطمی. او در 27 شوال 411 هَ. ق. به جای پدر به خلافت نشست و در نیمه ٔ شعبان 427 پس از پانزده سال و نه ماه و هفده روز خلافت درگذشت. مدت عمر وی سی وسه سال بود. و او مردی نیکوسیرت و سائس و نسبت به رعیت منصف و خوشگذران بود و کارها بر وزیر ابی القاسم علی بن احمد الجرجرائی میرفت، چه ظاهر مقام کفایت وامانت وی دانسته بود. پس از ظاهر پسر او المستنصر باﷲ به خلافت نشست. (الکامل ابن اثیر چ مصر ج 5 ص 186).

فرهنگ فارسی آزاد

محمد شاه

مُحَمَّد شاه، فرزند عباس میرزا سومین پادشاه قاجار است که از 1250 تا 1264 سلطنت نمود و ظهور حضرت ربّ اعلی در زمان او واقع شد. مظالم این سلطان و صدر اعظمش میرزا آغاسی در کتب تاریخ مسطور است،


ظاهر

ظاهِر، آشکار- ظاهر- نمایان- خلاف باطن-هویدا- از اَسْماء الله است،

فرهنگ عمید

ظاهر

پیدا، آشکار، هویدا، نمایان،
(اسم) از نام‌های خداوند،
* ظاهر ساختن: (مصدر متعدی) = * ظاهر کردن
* ظاهر شدن: (مصدر لازم)
آشکار گشتن، نمایان شدن،
[قدیمی، مجاز] تحقق یافتن،
* ظاهر کردن: (مصدر متعدی) آشکار کردن، نمایان ساختن،
* ظاهر گشتن: (مصدر لازم) = * ظاهر شدن
* ظاهر‌و‌باطن: [مجاز] همه‌چیز،

عربی به فارسی

ظاهر

پیدا , اشکار , ظاهر , معلوم , وارث مسلم

فارسی به عربی

ظاهر

احساس، خارج، خارجی، سطح، سمت، شکل، ظاهر، ظهور، عاده، مظهر، نظره، هیئه

معادل ابجد

محمد ظاهر شاه

1504

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری